تنهایی و زندگی
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
پاتوق
پسر ارام ولی غمگین
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهایی و زندگی و آدرس labkhandddd.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 8
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1


نويسندگان
فاطمه

آرشيو وبلاگ
خرداد 1391


 
سه شنبه 30 خرداد 1398برچسب:, :: 15:18 :: نويسنده : فاطمه
 
سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, :: 15:43 :: نويسنده : فاطمه
 
سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, :: 15:33 :: نويسنده : فاطمه

چقدر سخته تو هق هق گریه هات نفس کم بیاری و عشقت به یکی دیگه بگه نفس

 
سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, :: 15:29 :: نويسنده : فاطمه
 
سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, :: 14:49 :: نويسنده : فاطمه

نوشت "دوستت دارم " و برای دو نفر فرستاد...

به نظر شما عدالت است یا خیانت؟؟؟ 

 
شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 13:18 :: نويسنده : فاطمه
براي ديدن ادامه عكسها و خبر، روي اين عكس كليك كنيد

جملات فوق زيبا و انرژی بخش از اندیشمندان و بزرگان

تولد و مرگ اجتناب ناپذیرند، فاصله این دو را زندگی كنیم. سانتابان

افرادی که از ریسک کردن میترسند، به جایی نمیرسند. مارک فیشر
رحمت خداوند ممکن است تاخیر داشته باشد اما حتمی است. آنتونی رابینز


 


 
 
شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : فاطمه

داستان زیبای پیرمرد عاشق!

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشيم جائی از بدنت آسیب ديدگي يا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خيلي عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد كافي دير شده نمی خواهم تاخير من بيشتر شود !
يكي از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است

 
شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 12:37 :: نويسنده : فاطمه

باز خواهم گشت
همراه با بهاری که در راه است
با پرستوهای عاشق
جوانه خواهم زد
با سرخ ترین گل های دشت
مرا به یاد بسپار
مرا در قلبت نگه دار
من با افتاب فردا
طلوع خواهم کرد
و بر چهره ات بوسه خواهم زد

شاعر نمیدونم 

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد